الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ چراغ تئاتر مشهد بعد از نزدیک به شش ماه خاموشی تقریبی که به دلیل ناآرامیهای اخیر رخ داده بود، ۲۸ فروردین با اجرای نمایش «اتاق زیر شیروانی» به نویسندگی و کارگردانی محمد مهاجر، هنرمند پیشکسوت مشهدی، روشن شد. مهاجر بیش از نیم قرن است که در فضای تئاتر و فیلم مشهد بازی میکند، نمایشنامه مینویسد و کارگردانی میکند.
سال ۵۰ در حالی که تازه وارد نوجوانی شده بود، کار تئاتر را با داوود کیانیان شروع کرد و آن قدر به تئاتر علاقهمند شد که هیچ گاه پس از آن از تئاتر جدا نشد. او که بازنشسته آموزش و پرورش است، شیوه کار کردن با جوانها را خوب میداند و همین باعث شده است در هفتادسالگی از معدود پیشکسوتان تئاتر مشهد باشد که هنوز روی صحنه مانده اند. در ادامه، گفت وگوی کوتاه ما با این هنرمند را به بهانه اجرای نمایش اخیرش بخوانید.
قصه تعدادی از فارغ التحصیلان هنرهای دراماتیک را بازگو میکند که یکی از آنها به نام زیبا پس از فارغ التحصیلی همه را جمع میکند تا یک نمایش صحنهای را به عنوان اولین فعالیتشان بعد از فارغ التحصیلی اجرا کنند. دراین بین اتفاقاتی رخ میدهد که باعث سوءظن و نگرانی آنها میشود. در نهایت نمایشی که تمرین میکنند به فراموشی سپرده میشود و زندگی خودشان به عنوان نمایش بهتری مطرح میشود که دغدغهها و ناملایمات و حاشیههایی را که جوانان هنرهای نمایشی با آنها روبه رو هستند، بیان میکند. در اثر همان سوءظنها حادثهای رخ میدهد و بازیگر نقش امیر در اوج عصبانیت -که باید آرام باشد و درست تصمیم بگیرد- با یک نفر گلاویز و باعث زخمی یا کشته شدنش میشود.
خودم نوشتم. این ایده در واقع تجربه زیسته من از آنچه در حواشی تئاتر میگذرد -در بیش از پنجاه سال کار هنری- بود. برخی افراد صرفا به خاطر کار در گروههای تئاتر و سینمای مشهد حضور پیدا نمیکنند. در میان سینماییها بعضی به دنبال حامی مالی میگردند که جیب جوانها را خالی کنند و در میان تئاتریها هم بعضی به دنبال حاشیه هستند. ضمن اینکه در این نمایش مسئله آزادی بیان و رفتار هم در قالب نمایش کلاسیک مطرح میشود. من حدود پنجاه سال است دارم کار هنری میکنم و نزدیک به هشتاد تئاتر کار کرده ام. در همه این سالها در خیلی از گروههای تئاتر این مسائل را دید ه ام و متأسفانه این حاشیهها هنوز هم وجود دارد.
هر شب در بین تماشاگران مینشستم و به صورت مخاطبان نگاه میکردم که بازخوردها را در حالتهای چهره شان ببینم، برای اینکه شب بعد بتوانم کار را بهتر ارائه کنم. مهران مطیع که از بازیگران و کارگردانان درجه یک و برادر محمد مطیع (هنرمند نام آشنا) ست و برای تماشا آمده بود، گفت: نویسنده چقدر زیرکانه توانسته است دغدغهها و حاشیههای جوانهای تئاتری را به نمایش در بیاورد.
دو سال روی این نمایشنامه کار کردم. نمایشنامه را ابتدا در شش صحنه نوشتم، ولی به دلایلی یک از صحنهها را حذف کردم. دلایل آن را نمیخواهم بگویم؛ چون برخی افراد و مسئولان زیر سؤال میروند. مهر شروع کردیم و قرار بود دی و بهمن نمایش را اجرا کنیم. حتی مجوز و سالن هم گرفتم، ولی در نهایت کار را به خاطر ناآرامیها کنار گذاشتم و صبر کردم. دنبال موقعیتی بودم که جامعه آرام شود و بتوانم دوباره شروع به کار کنم. این بود که در سال ۱۴۰۲ تئاتر مشهد را با این نمایش چراغ تئاتر مشهد را روشن کردم.
سعی کردم بیشتر درد جامعه و بچههای نسل جوان را بیان کنم. از سال ۷۱ کار را کنار گذاشتم و دوباره از سال ۹۲ شروع کردم. در این مدت خودم را خادم نسل جوان میدانستم؛ چون معتقدم متأسفانه کسی برای نسل جوان کاری نکرده است. به جرئت میتوانم بگویم ما پدر و مادرها، مسئولان و کسانی که در رأس قرار داریم، نسل جوان را نادیده میگیریم. باور کنید آنها عصیانگر نیستند. اگر با نسل جوان درست برخورد شود، بهترین سرمایههای فردای ایران ما خواهند بود.
من دبیر آموزش وپرورش بودم و به خاطر برخی مشکلات مجبور بودم دو شیفت کار کنم. از ساعت ۷ صبح تا ساعت ۶ بعدازظهر تدریس میکردم. تدریس کاری بود که من در آن موفق بودم و فکر میکردم شاید بهترین کاری که میتوانم برای جوانها انجام بدهم، همین تدریس است. از بی توجهی و بها ندادن به جوانها و ارزش قائل نشدن برای خواسته هایشان در رنج بودم. ناامیدی نسل جوان بیشتر از قبل آزارم میداد و سعی کردم انتقادم از وضع موجود را با نمایش نشان دهم. در این هشت سالی که بعد از آن دوری بیست ساله به فضای هنری مشهد برگشتم، کارهای زیادی انجام دادم و در همه این کارها با جوانها کار کردم.
یکی از مسائلی که الان وجود دارد این است که پیشکسوتها جوانها را قبول ندارند و جوانها قدیمیها را. این خیلی بد است، ولی من به خاطر شغلم یک سره با نسل جوان سروکار داشته ام. چه در طول سی سال خدمتم و چه در چهارده سال بعد از بازنشستگی خیلی راحت توانسته ام با آنها کنار بیایم. الان هم بیشتر تئاتریها در جامعه هنری مشهد همین جوانها هستند و قدیمیها خیلی کم کار میکنند. شاید این انگاره در بین پیشکسوتها وجود دارد که نمیتوانند به جوانها نزدیک شوند. گویی آنها را قبول ندارند و در مقابل، جوانها هم قدیمیها را قبول ندارند.
ولی من به این دلیل که خیلی با جوانها راحت هستم و فکر میکنم دردشان را میفهمم، توانسته ام با آنها کنار بیایم. پیشکسوتها یا از کار کردن با جوانهایی که آگاه اند و تئاتر را به صورت آکادمی خوانده اند احساس وحشت میکنند، یا خودشان را برتر میدانند. گویی باید یک گزینه را انتخاب کنند. انتخاب هر چه باشد، منجر به ایجاد فاصله بین آنها و جوانان تئاتر شده است، درصورتی که ما همیشه نباید سرکار باشیم. باید آنها در کارشان از ما به خاطر تجربه مان استفاده کنند و ما از آنها به خاطر علمشان استفاده کنیم.
تجربه من خیلی خوب بود. روز اولی که در سال ۹۲ برگشتم، دنبال یک بازیگر جوان میگشتم. به این و آن التماس میکردم که بیایند در تئاتر من کار کنند. الان سی چهل نفری از جوانان هستند که دوست دارند با من کار کنند و با آنها فعالیت میکنم.
تئاتر مشهد واقعا مظلوم واقع شده است. جوانها تلاش میکنند. آنها عاشق اند و تئاتر را دوست دارند، ولی حامی ندارند. بچههایی را که با من کار کرده اند، ببینید. همه -به جز دو نفر- کار اولشان بوده است، ولی بهترین کارشان را ارائه داده اند، چون علاقه مندند و عاشق تئاتر. من از مسئولان میخواهم و خواهش میکنم جوانها را ببینند. ما هر روز به جای اینکه فرهنگ و هنرمان را آباد کنیم و به آن بها دهیم، داریم یکی یکی سالنها را از جوانها میگیریم.
سالنهای تئاتر «دولتی» را که هزینهای برای جوانان ندارد، به «خصوصی» تبدیل میکنیم. با این اجارههای سنگین سالنها (که به شبی ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تا ۳ میلیون تومان میرسد) جوان علاقهمند چه کند؟ جوانها حامی ندارند. کسی که پشت میز نشسته است، در این فضا نیست و این چیزها را درک نمیکند. از مسئولان خواهش میکنم جوانها را دریابند. آنها بهترین سرمایههای ما هستند و این وظیفه ماست که اول از لحاظ مالی هوایشان را داشته باشیم و دوم با زبان از آنها حمایت کنیم. من با اینکه دیگر جوان نیستم، با دیدن مدیران در تماشاخانهها کلی انرژی گرفتم.
همه باید بیایند کارها را ببینند. دست کم با همین کار، به جوانها امید بدهند؛ ولی متأسفانه کارشکنی ها، نامهربانیها و کاغذبازیها همچنان وجود دارد. میخواهم دوباره به مسئولان بگویم جوانان را نادیده نگیرند. میخواهم به آنها بگویم: بیاید به جوانان بیندیشیم و برای یک بار هم که شده به آنها بها بدهیم. به خدا، جوانان ما عصیانگر نیستند. من و شمای مسئول با رفتارها یمان باعث میشویم آنها عاصی شوند.
در حال نوشتن یک نمایشنامه براساس نمایشنامه «مارکو لپا» یا «پیشخدمت خوشبخت» از داریو فو، نمایشنامه نویس ایتالیایی، هستم که موضوعی اجتماعی دارد و قصه آن در خانوادههای اشرافی ایتالیا اتفاق میافتد. فکر میکنم برای اوایل مهر و بعد از محرم و صفر بتوانیم کار را به اجرا برسانیم. شروع به نوشتن نمایشنامه دیگری هم کرده ام به نام «دیدن این نمایش جرم است».